نکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم .
آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم
دگر آنکه نگشود دفتر احساس ، توئی
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم
آنکه کافر به دل مومن من بود توئی
آنکه هر شعر تو را ،معجزه انگاشت منم.
آنکه بر سینه ی من ،خنجر غم کوفت توئی
او که قامت به قد تیر بر افراشت منم.
او که در باغ غزل گشت و خرامید توئی
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم.
آنکه دل داشت ولی دلهره برداشت منم
منم ,آنکه ,تو ,دل ,توئیاو ,برداشت ,منم آنکه ,تو را ,برداشت منم ,دلهره برداشت ,توئیاو که
درباره این سایت