محل تبلیغات شما



نکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم .
آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم

دگر آنکه نگشود دفتر احساس ، توئی
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم


آنکه کافر به دل مومن من بود توئی
آنکه هر شعر تو را ،معجزه انگاشت منم.


آنکه بر سینه ی من ،خنجر غم کوفت توئی
او که قامت به قد تیر بر افراشت منم.

او که در باغ غزل گشت و خرامید توئی
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم.

 


شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند؟

شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟
بروی وهْم شوی تا که تو را فرض کند؟

شده در گوش تو گوید که تو را باز تو را.؟
نشوم فاش کسی تا که شوم رازْ تو را.؟

شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟

شده یک شب برود تا که روی در پی او؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه او؟

به همان حال بگویی که تو مجنون منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون منی

شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟
گره ات کور شود غم به روانت برسد؟

که ز روی دیدن او که کمی شاد شوی
بروی در بغلش تا که تو آباد شوی

که بگوید که تو تعریف همان عشق منی
بروی یا نروی هر چه شود جان منی

گره ات باز کند تا که تو بینا بشوی
که غمت باز شود تا که تو معنا بشوی

شده اما تو نبودی شده اما که چه دیر
گره ای کور شدم تا که شدی یک دل پیر

همه در خواب ولی عشق تو بیدار بمانْد
همه پل‌های دلم بی تو چو دیوار بمانْد

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
همه عاشق شدنم رفت تو منظور منی

که تو رفتی و دلم بی تو همان سنگ شدُ
همه این عشق رَوَد تا که دلم جنگ شدُ

نکند بد بشود آخر این قصه بد
نکند تلخ شود آخر این غصه بد

 


کوروش کبیر چه زیبا گفت :

اگر در دل کسی جایی نداری، فرش زیر پایش هم نباش.

جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن. اینگونه به بودنت احترام گذاشتی.

محبوب همه باش، معشوق یکی
مهرت را به همه هدیه کن، عشقت را به یکی.

با هر رفتنی اشڪ نریز و با هر آمدنی لبخند نزن
شاید آنکه رفته باز گردد و آنکه آمده برود،
آنقدر محکم و مقتدر باش که با این محبت ها و بی مهری ها زمین گیر نشوی.

لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدمها را گم کنی تا خودتو پیدا کنی .

بعضی از آدمارو باید دوست داشت،
اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت!!!


به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی

که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست

ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت

اگر در دیده‌ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است؟
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است

تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز

تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می‌بینی و دندان که چونست


کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام
نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام

 

ترا رد کردن او حد نمي‌بود

اگر مي‌بود ليلي بد نمي‌بود

 

مزاج عشق بس مشکل پسند است
قبول عشق برجایی بلند است

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شهر بازی های دیجیتال کتابخانه عمومی شهید مطهری شهر صائین قلعه